۲۴ فروردین ۱۳۹۲، ۱۰:۱۰

رسول یونان مشت مرد دروغگو را باز کرد

رسول یونان مشت مرد دروغگو را باز کرد

کتاب «آن مرد دروغ می‌گفت اینجا بلدرچین نیست» شامل چند نمایشنامه از رسول یونان توسط انتشارات امرود به بازار نشر عرضه شد.

به گزارش خبرنگار مهر، «آن مرد دروغ می‌گفت اینجا بلدرچین نیست» عنوان کتابی است که پیش از پایان سال 91 توسط نشر امرود به چاپ رسید. این کتاب 3 نمایشنامه کوتاه از رسول یونان شاعر و مترجم را شامل می‌شود.

عنوان 3 نمایشنامه چاپ شده در کتاب، عبارت است از: «آیمان، مردی از ماه»، «آن مرد دروغ می‌گفت اینجا بلدرچین نیست» و «رؤیاها ما را به این روز انداختن»‌ که هر سه نمایشنامه پیش از این به طور مستقل چاپ شده‌اند و اینک در قالب یک مجموعه در کتابی همنام با دومین نمایشنامه منتشر شده‌اند.

شخصیت‌های نمایشنامه «آیمان، مردی از ماه»، آیمان، پرستار، گزارشگر و چند نفر از خدمه‌های یک تیمارستان هستند. «آن مرد دروغ می‌گفت اینجا بلدرچین نیست» که یک نمایشنامه رادیویی است، دارای سه شخصیت است که عبارت‌اند از پدر، پسر و مرد دروگر. «رؤیاها ما را به این روز انداختن»‌ هم که نمایشنامه پایانی کتاب است، سه شخصیتی است که پدر، دختر و رؤیا خانم اشخاص آن هستند. صحنه اجرای این نمایش یک اتاق معمولی است که پنجره‌ای در عمق آن دیده می‌شود.

سیما حسینیان که این نمایشنامه‌ها را از ترکی به فارسی ترجمه کرده است، درباره آن‌ها می‌گوید هنگام قدم زدن بی‌هدف در خیابان‌های شهر باکو، پشت ویترین یک کتابفروشی متوقف شده و کتابی از یک نویسنده آشنا یعنی رسول یونان دیده است. کتاب را بی‌درنگ خریده و تمام روزش را در یک کافی‌شاپ به خواندن آن گذرانده است. نام کتاب «دوئل»‌بوده و حاوی سه نمایشنامه ترکی از یونان بوده است.

کتاب حاضر با انتخاب و ترجمه دو نمایشنامه از «دوئل»‌ و یک نمایشنامه از مجموعه دیگر این نویسنده حاصل شده است.

در قسمتی از نمایشنامه «آن مرد دروغ می‌گفت اینجا بلدرچین نیست» می‌خوانیم:

پدر: باید تف کنیم تو صورتشون!

پسر: دیگه واسمون آبرو نمونده، درسته پدر؟

پدر: کاریه که پیش اومده، ممکنه سر خیلی‌ها بیاد. نباید خودمون رو ببازیم.

پسر:[پشیمان] دفعه اول که آی‌پارا رو با اون عوضی دیدم باید می‌کشتمشون. چرا این کارو نکردم!

پدر: آدم از کجا بدونه کار به این‌جا کشیده می‌کشه!

پسر: من می‌دونستم!

پدر: اما مطمئن نبودی، مگه نه؟

پسر: آره! مطمئن نبودم!

پدر:[نفس زنان] زمونه! چه زود پیرم کردی! دیگه نمی‌تونم بدوم.

پسر: تو هنوزم جوونی پدر! این حرفو نزن!

پدر:نه پسرم دیگه پیر شدم. اگه تاب و توانی هم داشتم این دختر ازم گرفت. آدم به کی می‌تونه بگه که دختر خودش دشمن از آب دراومده‍

پسر: دنیا عوض شده پدر!

پدر: نه دنیا عوض نشده. آدما عوض شدن. دنیا همون دنیاست!

پسر: پس چرا من عوض نشدم؟....

این کتاب با 55 صفحه،‌ شمارگان 500 نسخه و قیمت 3 هزار تومان منتشر شده است.

کد خبر 2031134

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • captcha